من ۳۱ سالمه مجردم شاغل و حسابدارم و همه نکات مثبت ظاهری و خانوادگی و دارم اما عصبی و بد اخلاقم در صورتی که قلب بسیار شکننده و حساس ومهربانی دارم ۳ سال پیش پس از تجارب بدی که در زمینه احساسی داشتم و قصد آشنایی جز برای ازدواج با کسی و نداشتم در عین مطرح کردن موضوع با آقایی آشنا شدم با اختلاف سنی ۲ سال .سعی کردم در انتخاب دقت کنم و بر خلاف گذشته فردی موجه از لحاظ رفتاری انتخاب کنم .اما تا ۳ ماه نگاهم بهش نگاه تحقیر آمیز بوده و نگاه بالا به پایین بهش داشتم و کاملا مطمئن بودم که اصلا فرد مناسب برای من نیست که ایشون هم عنوانکرد قصد ازدواج با من رونداره ورابطه تموم شد اما بعد از چند روز من جای خالی و حس کردم و برگشتم و باز تا ۹ ماه به رفتارای خود خواهانه ادامه دادم اون بنده خدا بعد کلی محبت یه روز خسته شد و ترکم کرد و منم پذیرفتم که رابطه بی نتیجه رو باید تموم کرد .اون رفت و یه دفعه جای خالی همه محبت هاش پر رنگ و پر رنگ تر شد و تا جایی که اینقدر سخت شد دوریش که بعد از ۱/۵ ماه بهش زنگ زدم و گفتم میخوام ببینمش که اونم استقبال کرد و ما باز با هم دوست شدیم اما اینار جاها عوض شد من مطیع و عاشق و اون کاملا بر عکس من .از جزئیات که بگذریم اون قصد ازدواج با منو نداره و من دل ترک کردن ندارم بارها بحث کردیم من قهر کردم اما اون ۱ ساعت بعد زنگ زده و من باز ترجیح دادم برگردم بهش .اولین مشکلم همین که تو رابطه اشتباه موندم و خودمو نگه داشتم .اما مشکل حاد دیگه ای که دارم بی نهایت بد بین و شکاکم در صورتی که هرگز هیچ چیزی ازین آدم ندیدم هر بار که شک کردم حرفاشو ثابت کرده اما دعوای مفصلی سر این موضوع کردیم .اما یه سری چیزها هم هست هیچکسی درباره من نمی دونه حتی دوستان صمیمی این آقا .صفحه اینستاگرامش بروی من بسته است و توجیحش اینه که نباید کسی بفهمه منو .اجازه دست زدن به گوشیشو ندارم یعنی رمزشو اصلا ندارم .خانواده اش اصلا اطلاعی ندارن که دوست دختر داره چون مومن هستن و خودش شغل حساسی داره و پخش شدن این موضوع به کارش صدمه وارد میکنه .اما خونه مجردی داره و هرگز هیچ کسی حتی دوستهای پسرش هم اونجا نرفتن یعنی فقط من از وجود این خونه آگاهم .رفیق باز نیست .اهل مهمونی و دور دور کردن نیست .هرگز پیش نیومده در دسترس نباشه .اغلب گوشیش سایلنت بوده با اصرار من به زنگ تغییر پیدا کرده اما تماس از طرف دختری نداشته .تمام تایم های تعطیلی رو با من سپری می کنه و تایم طولانی شده کنار من باشه .اما شدیدا به سوال وجواب شدن مدیریت شدن و امر و نهی شدن حساسیت داره و بی احترامی میدونه ضمنا خودش کاملا اعتماد داره به من و هرگز منو محدود نکرده هرگز توهین نکرده به گوشی من دست نمی زنه .ولی اگه اتفاقی چیزی ببینه شدیدا برخورد میکنه .البته اگر هم چیزی ببینه از من باب میلش نباشه با سیاست به من میفهمونه که انجامش ندم .و هرگز اشاره مستقیم نمیکنه و اما مشکل من همین شک هست .من با تمام اینکه هزار دفعه شک کردم و شذمنده شدم باز هم بهش شک دارم 😔دیگه کم کم داره تبدیل به بیماری میشه به گشتن تو کیسه زباله و ...لطفا منو راهنمایی کنید واقعا به کمک نیاز دارم